Results for ميزي translation from Persian to English

ميزي .
mensal .

خون ميزي .
hematuria .

اونا بهش پول زير ميزي ميدن .
theyre paying him cash under the table .

ميزي براي نياکان و فرز ندان .
one table serves both granddad and grandchild: .

در مورد ميزي که عکس پرنده داره چي؟
what about the birds?

سر همون ميزي نشسته بود که تو نشسته بودي
where you dreamt you were sitting...

قسمت مدارك ؟ مي خواي منو پشت ميزي كني ؟
evidence? you're putting me behind a desk?

اون يک ميز اصافي نيست بلكه ميزي در قسمت تبعيدي هاست .
its not the reject table , but its definitely selfexile territory .

پرنده رو ول کنم روي ميزي که حشره قرمز داره منتظر شام خوب باشم
so forget about the birds, but big red insects suggest fine dining?

اين بهترين دوست من ، باريه که الان جلوي . ميزي وايساده که من به قيمت خيلي خوبي خريدم .
that�s my best friend barry fucking her on an ikea table i picked up for a very good price .

اخیرآ راجع به آن توسط خانمی یادآور شدم که از کنار میزی که پشت آن نشسته بودم رد شد، در حالیکه فقط به من خیره شده بود در حالیکه قدم زنان از جلویم گذشت. او حدود 70 سال داشت، بنظر می آمد که قیافه ای مهربان دارد. راجع به آن بی تفاوت بودم تا اینکه از گوشه چشمم دیدم که از طرف مقابل داشت می آمد، همچنبن در حال خیره شدن به من. پس گفتم " حال شما چطوره؟"
i was reminded of that recently, by a woman who walked past the table i was sitting at, just staring at me as she walked past. she was in her 70s, looked like she had a kind face. i thought nothing of it until i saw from the corner of my eye she was walking from the opposite direction, also just staring at me. and so i said, "how do you do?"