Sie suchten nach: proper (Englisch - Persisch)

proper .
مطبوع سره .

proper noun
اسم علم

proper noun .
اسم خاص .

finland proper
فنلاندfinland_ regions. kgm

proper fraction .
کسر صحيح .

she has proper care .
از اون درست و حسابي مراقبت ميشه .

arapaho proper::: 3.
arapaho proper::: 3.

without proper offerings.
كه در هيچ كدوم پيشكش هاي مرسوم وجود نداشت

proper date . in public .
يه قرار توپ توي يک جاي عمومي .

he had all the proper id .
اون ، کارت شناسايي .

file not in proper xml format.
پرونده در قالب xml مناسب نیست‌. abbreviation for 'regular expression'

it be proper to my eye , sir .
مناسب چشماي من باشه ، قربان .

- it's neat and proper. - yes.
- عالي و خيلي تميزه - بله

here you must be in proper attire .
تو هم بايد به حواست به خودت باشه .

its quite proper , i assure you .
بهت قول ميدهم الان بهترين موقعه .

proper handling of chemicals and equipment
مدیریت صحیح مواد شیمیایی و تجهیزات

can we do the proper date another time .
ميتونيم يک موقع ديگه در موردش فکر کنــيم .

if you come , ill make you a proper hat .
اگر تو بياي من به تو يك كلاه خوب ميدهم .

everything has settled to its proper place...
همه چیز در جای مناسب ...خود قرار گرفته است

address the prince by his proper title!
شاهزاده را با عنوان صحيح خطاب کنيد!