Results for finally got my bachelor 's degree translation from English to Persian

for my bachelor party .
براي جشن مجردي من .

yes, i finally got this burden off my chest.
بله,بالاخره اين بار رو از روي سينه ام برداشتم

and the old creator finally got his wish .
و خالق پير عاقبت به آرزويش رسيد .

and then i got my commercial pilot's license.
سپس من مدرک پروازهای تجاری‌ام را دریافت کردم.

gyehru finally got its rightful owner back.
بالاخره مالك به حق گيه رو برگشت

i got my rights .
من حقوقمو گرفتم .

i finally got through to my mum. she was at the queue of the supermarket.
بالاخره با مادرم تماس بر قرار کردم. توی صف سوپر مارکت ایستاده بود.

i got my knife back .
چاقوم را پس گرفتم .

and now i've got my chance.
تا از اين جزيره خارج بشم و حالا بهترين شانس منه

hes got my boyfriend somewhere .
اون دوست پسرم را برده يک جايي .

bowman , hes got my daughter .
بومن ، اون دخترمو گروگان گرفته .

and when i finally got the right one, there was no answer.
ووقتي بالاخره شماره درست رو پيدا کردم هيچکس جواب نميداد

'cause i got my phone in my pocket.
چون تلفنم تو جيبمه

good thing you got my back then , huh .
خوبه که تو پشت مني ، نه .

and when i now finally got it right, i can go back 200 years in history.
و حالا که من سرانجام آن را درست کردم، می توانم 200 سال در تاریخ به عقب برگردم.

he was always blessed . he got my genes .
اون هميشه خوشبخت بوده اون به من رفته .

but right now i got my hands full. ok?
اما الان دستاي من بنده باشه

i cant tell , octavio . i got my lawyer hat on .
من نميتونم بگم . اوكتاويو . مثلا الان وكيل ام .

i finally got around to calculus as a 32-year-old tenured professor at harvard, where i sat uncomfortably in classes with undergraduate students, little more than half my age.
نهایتا در سن ۳۲ سالگی وقتی که پروفسور هاروارد بودم حساب دیفرانسیل را پاس کردم. جایی که من به طور ناراحتی در کلاس همراه با دانشجویان کارشناسی که کمی بیشتر از نصف من سن داشتند نشستم.