Usted buscó: sustento (Español - Persa)

dame sustento.
براي من تهيه کن

necesito sustento.
غذا میخواهم

¿por el sustento?
مي‌خورن سير بشن؟

heroína. su sustento.
هروين، اهل عمل بوده.

¡este es mi sustento!
اونجا جاي امرارمعاشِ منه!

es mi único sustento.
اين کاري هست که من براي زندگيم انجام ميدم

hay que ganarse el sustento.
بايد نون بازوت رو بخوري

ahora, solo como por sustento.
حالا فقط براي بقا غذا ميخورم

esta es su profesión, su sustento.
اين حرفه ي اونه وسيله ي امرار معاشش

tanto? tú necesitas tu sustento.
تو هم احتياج به غذا داري

estos vegetales son nuestro sustento.
اين سبزيجات وسيله زندگي ما اند

usted me dijo que ganaría el sustento.
تو بهم گفتي نون بازوت رو ميخوري

oye nana... este estacionamiento es nuestro sustento.
اين ايستگاه تاکسي منبع درآمد ماست اگه بهش بي ادبي کني, گوشو !

si se gana su sustento, puede quedarse aquí.
ميتونيد اينجا بمونيد

concluímos que no tienen necesidad real de sustento.
ما به طور قطع فهميديم که اونا نيازي به تغذيه ندارند

lew ganaba el sustento, yo cambiaba los pañales.
ليو " پول درمياورد ؛ " . . من پوشک هاي بچه رو عوض ميکردم

¿y exactamente cómo vamos a encontrar este sustento?
خب ما دقيقا چطوري مي تونيم اونا رو پيدا کنيم ؟

las mujeres necesitan su propia identidad. ganarse su propio sustento.
زنها هويتشون رو لازم دارن که خرجشون رو در بيارن

ella... me sustenta.
اون... منو تقويت ميکنه منو به هيجان مياره.