Usted buscó: fully experience (Inglés - Persa)

experience
تجربه

experience .
تجربه‌کردن .

not fully .
بدن را مثل يک موتور ساده به کار ميندازه .

technical experience
تجربه فنی

fully referenced.
fully referenced.

gut level experience
تجربه ی سطح اساسی

hes fully regenerated .
کاملا بازسازى شده .

cool experience , though .
خیلی حال داد .

i fully understand you
من کاملا شما را درک میکنم

becoming fully unmanned .
و کاملا بدون سرنشين شدند .

1% (fully charged)
٠بدل ac

experience something, desmond?
چیزی رو تجربه می کردی دزموند؟

express your heart fully
بیانگر احساسات قلبی شما باشد

i know. i fully understand
میدانم، کاملا میفهمم

i dont fully understand , sir .
، به طور كامل نفهميدم ، قربان .

not fully trusted encryption keys
کلیدهای غیرقابل استفادۀ رمز‌بندی

i was fully under control .
گفتم که خارج از کنترله .

and john today is fully independent.
و جان امروز کاملا مستقل است.

capa , check , helmetcam fully operational .
کاپا ، صحت کارکرد دوربين را چک کن .

%1 (korganizer not fully started)
% 1 مطمئنید که می‌خواهید تغییرات خود را ذخیره کنید ؟ @ info