Usted buscó: my everything (Inglés - Persa)

everything
همه چیز

everything .
از دست ميدي .

he took my everything.
او همه چيزم را از من گرفت

but my mother bear everything,
اما مادر من همه چيز رو تحمل ميكرد

my job , our friends , everything .
شغل من ، دوستانمون ، همه چيز .

my parents are arranging everything .
والدينم ترتيب همه چيز را دادن .

but his absurdity stole my everything.
اما تونست با هارهاي پوچ خودشهمه چيز من رو بدزده

no, my lord! we just assumed everything.
خير سرورمتمام اينها فرضيات ما بود

my life was either everything or nothing.
كه يا همه چيز رو بدست ميارمو يا هيچ چيز رو

ive got my turn ons all readyand everything. .
من همه چيزهايي که سرحالم بياره را دارم .

everything is my fault,
همه چي تقصير منه

is my ability to overlook everything you do .
توانايي من در چشم پوشي . از هر کاري بود که ميکردي .

my hours up in 10 minutes . everything okay .
ده دقيقه ديگه وقتت تموم ميشه همه چي مرتبه .

yeah , hes got my clothes . everything else is easy .
آره ، اون لباس هاي من را برداشته بقيه چيزا که سهله .

in my head a voice says why not try everything .
در سرم صدايي ميگويد چرا همه چيز را امتحان نکنم .

in my eyes . everything i look at seems black .
تو چشمامم هر چيزي را نگاه ميكنم سياهه .

lady han's food and my dishes, so everything went well
تردید نکرد. پس همه چیز مرتبه

i doubted everything , even my mind .
من به همه‌چي شك كردم حتي به ذهن خودم .

everything i thanks to my ancestors .
همه چيزرو ممنون اجدادمم .

if you tell him my name, he'd do everything right away.
اگه اسم منو بياري همه چيز و راست وريس ميکنه