検索ワード: ازت خواستگاری کردم زانو زدم (ペルシャ語 - アラビア語)

چه بی ادب. ناسلامتی ازش خواستگاری کردم ها.
- ذلك قاسي نوعا ما , لقد تقدمت لها -

بالاي بدن سردش زانو زدم,
ركعتُ بجانب جسده البارد

من همشو گفتم. زانو زدم و گریه کردم
لقد قلت كل شيء,انني "نزلت على ركبتي باكيا

-من زانو زدم واسه دعا -آره، باشه، باشه
أنا علي ركبتىّ نعم, حسنا , حسنا

لحظه اي که در خاک زانو زدم، شمشير پادشاه روي شونه ام
ركبة واحدة على الأرض وسيف الملك على كتفي،

ميخواستم ازت خواستگاري کنم
كنت سأقترح عليكِ

تا ازت خواستگاري کنم... .
فليس بعد الإرتباط

-که ازت خواستگاري کنم ...
- لكي أطلب منكِ ...

من 3 روز پيش ازش خواستگاري کردم
لقد طلبت الزواج منها منذ ثلاثة ايام

هيچ ک اينجا ازت خواستگاري نمي کنه کارا
لمّ يكن أحد سماتكَ البتة ، يا (كارا).

گفتش که وقتي اينجا بوده ازت خواستگاري کرده.
أخبرني من أنه تقدم لكِ عندما كان يقيم هنا

فهميدي؟ منم زانو زدم و التماس کردم ...براي بخشش،بخشش بخشش به خاطر چي؟
كما تعلمين, لذا ركعت معه وبدأت أصلي للمغفرة, المغفرة, لكن المغفرة على ماذا؟

و من ازش خواستگاري کردم و اون گفت: بله...
وسألتها أن تتزوجنى فوافقت...

-هر چي تو بگي، "ترکل " -من الان زانو زدم واسه دعا، برادر
أي شيء تقوله يا توركل أنا علي ركبتىّ يا أخي

-من ازت خواستگاري ميکنم که باهات ازدواج کنم .
-أنا أطلبُ منكِ الزواج -لقد انتهينا

از روز اول... هميشه شرمسار بودم که وقتي ازش خواستگاري کردم بهم بله گفت.
منذ اليوم الأول, شعرت بالخزي عندما وافقت على طلبي للزواج

"من ازت خواستگاري ميکنم که باهات ازدواج کنم."
إنّي أطلبُ منكِ الزواج