検索ワード: i thought the plot sounded weird and silly (英語 - ペルシャ語)

damn i thought the movie was bad .
لعنتي فکر ميکردم فيلمش خيلي بي خوده .

damn i thought the movie was bad. .
لعنتي ، من فكر ميكردم فيلمش خيلي بي خوده .

i thought the boar had vacated this area.
. فکر مي کردم گرازا از اين منطقه رفتن

i thought the white stuff was cartilage...
... من فکر کردم اون ماده سفید رنگ ، غضروفه

i thought the un was looking for war criminals .
فکر کنم سازمان ملل دنبال جنايتکاران جنگي باشه .

but i thought the loyalty with soo is more important.
ولي من فکر ميکردم وفاداري با سو خيلي مهمه

because i thought the whole thing was a mistake .
چون کل جريان يک اشتباه بود .

and i thought the milwaukee game would turn it around , .
فكر ميكردم با ملحق شدن گاس بزرگ و بازي با ميلواكي .

i thought the battle was going to take place far from here .
فکر ميکردم جنگ يک جايي دورتر از اينجا خواهد بود .

i thought the point was to get la braga we got the opportunity here .
فکر کردم هدف ما گرفتن لابراگاست . ما شانسش را داريم .

i thought the pleasure of a book was in wanting to know what happens next .
فکر ميکردم لذت يک کتاب تو اين بود . که ميخواي بفهمي اتفاق بعدي چيه .

i thought the food tonight was very good but i was not crazy about the dessert .
فکر ميکنم غذاي امشب خيلي خوب بود اما دسر تعريفي نداشت .

i thought the only way i can repay you for the favor you've shown me all these years,
فكر كردم تنها راه جبران لطفي كه سالها به من داشتيد اينه كه

and this discovery profoundly changed my view on how i thought the world worked, and it even profoundly changed the way in which i operate in it.
و این کشف عمیقا نگاه من رو به آنگونه که فکر میکردم دنیا کار میکند تغییر داد حتی عمیقا نحوه ای که من در این دنیا عمل میکردم را تغییر داد.

and i thought the same thing myself when these came out, because our study had nothing to do with cheese or chocolate.
وخودم هم اینطوری فکرمی‌کنم چراکه مطالعه ما کاری با پنیروشکلات نداره.

he writes "i thought the whole idea of strong ai was that we don't need to know how the brain works to know how the mind works.
سرل بر روی این حقیقت تاکید دارد که این نوع از دستکاری نماد دستوری(syntactic) است (با قرض گرفتن این واژه از مطالعات گرامری).

he said, "i thought the best way to seem normal would be to talk to people normally about normal things like football or what's on tv.
او گفت، "من فکر می‌کردم بهترین راه برای اینکه عادی به نظر بیام اینه که با مردم به طور عادی و راجع به چیزهای عادی صحبت کنم مثلاً فوتبال یا برنامه‌های تلویزیون.

normal controls show -- that was the magic i showed you; now i'm showing it to you in graphical form -- "the one i own is better than i thought. the one i didn't own, the one i left behind, is not as good as i thought."
در افراد سالم این واقعه جادویی که برای شما گفتم رخ می دهد. حالا می خواهم به صورت تصویری نتیجه را به شما نشان بدهم. «تصویری که من حالا صاحب آن هستم بهتر از آن چیزی است که فکرش را می کردم ولی آن تصویری که مال من نیست آن تصویری که من انتخابش نکردم آنقدر ها که فکر می کردم خوب نیست»