検索ワード: smashed (英語 - ペルシャ語)

it was smashed .
اون خردشده بود .

smashed up his alfa .
نيرويش از بين رفته .

something gets smashed , .
، يک چيزائي خورد شده .

not smashed him to bits .
نه اينكه اونو متلاشي كني .

smashed my wrist with it .
مچ دستم به خاطر همون خورد شد .

head-smashed-in buffalo jump
city name (optional, probably does not need a translation)

i know , and its totally smashed .
ميدونم همه چيز نابود شد .

and smashed me over the head with it.
.و با اون محکم بزني تو سرم

i'm glad you smashed her watch.
عجب! من خوشحالم که ساعتشو داغون کردي

smashed in their head with a stone.
سرشون رو با يه سنگ ، خرد كردم

well have a party and get completely smashed .
يه مهموني ميگيريم و کلي خوشميگزرونيم .

ya , um , the truck smashed our cars together .
اره . کاميون ماشين و خودش را خورد کرد .

my car is been analyzed . the window was smashed .
ماشين من مورد بررسي قرار گرفت شيشه اون به شدت شكسته .

and smashed it on the ground , kicking it repeatedly .
و اونا را زمين خورد كرده مرتبا داره اونا لگدمال مي‌كنه .

glad . smashed it in pretty good , didnt it fantastic .
خوبه داغونش کرد درسته .

the face was badly smashed in and just that so you understand .
صورتش بدجوري خرد شده و خودتون که ميدونيد .

couldnt save la piet� . smashed up before we got there .
نتونستيم «لاپيتا» را نجات بديم قبل از اينكه به اونجا برسيم نابود شده بود .

busted nose , broken collarbone , smashed up his left index finger .
بيني خورد شده ، ترقوه شکسته ؛ . انگشت سبابه چپ له شده .

he smashed up my pod in the last race . it would take some long time to fix it .
پاد من در مسابقه قبلي داغون شده مدتي طول ميکشه تا تعمير بشه .

so he smashed them up to pieces with the exception of the biggest, so that they may turn to it.
(در آن موقع به بتخانه شد) و همه بتها را درهم شکست به جز بت بزرگ آنها را تا (در مقام شکایت) به او رجوع کنند.