검색어: authority (영어 - 페르시아어)

authority
اقتدار

authority .
نويسندهء معتبر .

of authority .
با اقتدار .

full authority?
اختیار تمام؟

issuing authority
بانک مرکزی

have authority over this
اختیارات بیشتری نسبت به او در این موضوع دارد

authority can be so .
شايد صلاح تو باشه که : .

you want full authority?
شما اختیار تام میخواهید؟

certificate authority trust
اعتماد به مرجع صدور گواهی

is under my authority.
تحت اختيار منه

my authority has left me.’
«از من سلطه و توانم [:حال و مالم] ناچیز و نابود شد.»

certificate authority key identifier
شناسه‌ی کلید مرجع صدور گواهی

do you have clear authority?
آیا (برای عقیده باطل خود) دلیل روشنی دارید؟

and my authority has vanished.”
«از من سلطه و توانم [:حال و مالم] ناچیز و نابود شد.»

it makes them question authority .
اونها را درباره سرزمینمون کنجکاو میکنه .

and my authority has been destroyed'
«از من سلطه و توانم [:حال و مالم] ناچیز و نابود شد.»

before unproven man can hold authority,
قبل از اينکه کسي که تواناييش ثابت نشده بتونه صاحب اختيار بشه

captain , i am under your authority .
کاپیتان ، من تو قلمرو شما هستم .

:b.airport operating authority figures.
:b.airport figures.

port authority police . sergeant king speaking .
بخش مركزي پليس . افسر كينگ هستم ، بفرماييد .