검색어: everyday i tells you this (영어 - 페르시아어)

i can tell you this now,
ولي الان بهت ميگم

i should tell you this: .
در ضمن بايد بهتون بگم كه .

i shouldn't tell you this
من نباید این موضوع رو بشما بگم

i just wanted to tell you this.
فقط می‌خواهم این را به تو بگویم.

but i couldn't tell you this.
اما من نمي تونستم اين رو بهت بگم

i tell you what .
بهت ميگم چي .

i tell you what. .
راستی .

everyday . i thought i was a fanatic .
امشب خيلي بد بود ، رقت انگيزه .

and i wasn't going to tell you this,
و من نمي خواستم اينو بهت بگم

all i can tell you , this is a textile mill .
ولي اينجا فقط يک کارخونه نساجيه .

i don't know if i should tell you this...
,,, من نمي دونم که اينو بايد به شما بگم

didn't i tell you?
من بهت نگفتم?

elly ifif i tell you something .
الي اگر يک چيزي بهت بگم .

anything i tell you is, uh,
... چيزي که مي خوام بپرسم اينه که

can i tell you something personal .
ميتونم يک چيز شخصي بهت بگم .

can i tell you a story , rick .
می شه یه داستان را برات تعریف کنم ریک .

and i tell you stories from there.
و از آن جا برایتان داستان می گویم.

i tell you , those voices soared .
ميخوام بهتون بگم که اون صدا .

comrade hempf , ill tell you this now: .
:رفيق همف ، بزارين اينجوري بگم .

i tell you this: he didnt seem to care when i talk about goat fetching soap .
دارم بهت ميگم: به نظر نمياومد دلواپس بشه وقتي در مورد سوپ بز صحبت کردم .