검색어: muscle relaxation (영어 - 페르시아어)

muscle
ماهیچه

muscle .
عضله .

muscle tone
تونوس ماهیچه اسکلتی

muscle job .
من پشتيباني ميکردم .

gracilis muscle
عضله نواری

relaxation (physics)
واهلش

when muscle failed .
زمانيکه عضلات خسته ميشوند جادو به کمک ايشان خواهد آمد .

rectus abdominis muscle
عضله راست شکم

were here time to muscle up .
رسيديم وقت تقويت ماهيچه‌هامونه .

and there are muscle problems
و مشکلات ماهیچه ای هم دارد

all metabolic functions and muscle movements .
تمام وظايف سوخت و سازو حرکت ماهيچه اي .

charles limb: building the musical muscle
چارلز لیم : ساخت ماهیچه برای موسیقی

this woman was given a muscle relaxant.
به اين زن آرام کننده عضلات داده شده

the muscle paralyzer he used was bright orange.
فلج کننده عضلاني که استفاده !مي کرد نارنجيه روشن بود

oh my god! you dummy! you only have muscle!
اوه خداي من! لعنتي! تو فقط هيكل گنده كردي؟

each relaxation process can be characterized by a relaxation time τ.
هر فرایند واهلشی را می‌توان با زمان واهلش τ تعریف کرد.

muscle is constantly being used -- constantly being damaged.
ماهیچه ها دائما در حال استفاده اند -- و همینطور درحال صدمه خوردن.

edmonston ... has assessed hypnosis as being merely a state of relaxation.
برخی فقها می‌گویند هیپنوتیزم اگرمستلزم امر حرامی نباشد جایز است.

smooth muscles
ماهیچه صاف