검색어: او خودش اونهارو نخواست (페르시아어 - 영어)

او خودش میره
she'll turn herself in

اما فکر میکنم او خودش بود
but i think it's him

و او خودش را نشانت ندهد .
who never answers .

...و او خودش یک خرچنگ بزرگ گرفت
and he caught this crab himself...

او خودش را در اتاق زندانی کرده است
he locked himself in the room.

شاید او خودش قبل از مرگ آن نامه را فرستاده
maybe he sent the letter himself before dying

او خودش را منفجر کرد و شش نفر را کشت.
he blew himself up, killing six.

او خودش را چند روزي است که در اتاقش حبس کرده است
he has kept himself in his room for days.

او خودش را مقصر میدونست و میگفت که تقصیر او بوده
she was blaming herself too saying it's her fault

او خودش اينکاره اس ميدونم که ميخاد اين انجام بشه .
hes all about that . i know hed want this done .

منظورتان چیست؟ مگر نگفتید او خودش قبلا پادزهر خورده؟
what do you mean? didn't you say she had already taken an antidote?

اگر او خودش به من بگوید، من سم را خواهم خورد پادشاه را بیاورید
if he tells me to, i shall drink it bring the king

قهرمان را بکشید ، در وضعیتی که او خودش را در مخمصه‌ای غیر قابل فرار ببیند
kill the hero, in case he finds himself in a situation from which he cannot escape.

پدر و مادر انتخاب نام تفکر است که او خودش می‌تواند آن را تغییر دهید بعد، اما او هرگز چنان.
his parents chose the name thinking that he could change it himself later, but he never did so.

تصویری از این صحنه که او خودش را در قلمرو شیطان تسلیم می‌کند در ورودی شمالی کلیسای نتردام پاریس به تصویر کشیده شده‌است.
a depiction of the scene in which he subordinates himself to the devil appears on the north tympanum of the cathedrale de notre dame de paris.

تقریبا می شود گفت او خودش فهمیده است چه شکلی است، و چگونه می تواند به جلو برود، ودر نهایت آن را امتحان کرده است.
it kind of figured out what it looks like, and how to move forward, and then actually tried that out.

او خودش را یک بیخدا نمی‌نامد زیراکه اصولا اثبات وجود منفی ممکن نیست، ولی ندانم‌گرایی هم به تنهایی می‌تواند اینطور القا کند که پس وجود خدا مساوی احتمال عدم وجود خداست.
he won't call himself an atheist because it's, in principle, impossible to prove a negative, but agnostic on its own might suggest that god's existence was therefore on equal terms of likelihood as his non-existence.

گفتند: سزايش آن است كه هر كه [جام‌] در بار وى يافت شد او خودش سزاى آن است. ما ستمكاران را اين گونه كيفر مى‌دهيم
"the punishment for that (should be)," they said, "that he in whose luggage it is found should be held as punishment. this is how we repay the wrong-doers."

او، خودش را، افکارش را، و احساساتش را، مستقل از سایر چیزها تجربه میکند، آن استقلال مانند یک نوع اغفالِ بصري از آگاهی اوست.
he experiences himself, his thoughts and feelings, as something separated from the rest, a kind of optical delusion of his consciousness.