Você procurou por: principes (Holandês - Persa)

basis principes.
قواعد اصلي:

wat voor principes?
چه‌جور اصولي؟

dit gaat om principes.
اين درمورد اصل اخلاقي است

gepassioneerd, met principes.
يه آدم احساساتي، پاي بند اصول

- verklaring van principes.
حالا چکار ميخواي بکني چارلي؟

principes tussen vrienden ?
قاعده بين دوست ها؟

- ik heb tenminste principes.
- مي خواي چي کار کنم ...

-reiben, caparzo. principes.
"رِيبن"، "كاپارزو"

ik heb alle principes opgeschreven.
نخند ، جاناتاي همه شو اينجا نوشتم

een met principes... soort van.
-يکي با قوانين در نوع خاص خودش

ik mag een man met principes wel.
من از مردهايي که اعتقادات محکمي دارن خوشم مياد.

ga jij je principes niet verdedigen?
نميخواي از اصولت دفاع کني؟

het was tegen zijn machtige principes.
نابو تو مزايده شرکت نکرد اين با اصول زندگيش در تضاد بود

nee. dit komt overeen met onze principes.
نه نه اين مخمصه ي ما يه دليلي داره

het is 'n beetje laat voor principes.
اين يه مقدار دير براي اخلاقياته

drew houdt er wel wat principes op na.
... .

binnen de morele principes van dit bedrijf.
تا تصمیم بگیرم که با اصول اخلاقی این شرکت سازگاره یا نه

zou het apparaat principes ook belangrijk vinden?
440پوند به نظر خيلي بيشتر از اينها مياد به خاطر اينه که دراز کشيده

deze oorlog verwoest de principes van de republiek.
من فکر ميکنم اين جنک داره اصول جمهوري را از بين ميبره

damon heeft de confederatie verlaten vanwege principes.
ديمن خودش متحدين رو ترک کرد. اين انتخاب خودش بوده و بايد بهش احترام گذاشت.