Você procurou por: his eyes blazed with a sort of demonic fury (Inglês - Persa)

a sort of will .
يه نوع وصيت .

a sort of hallucination .
يه جورايي تخيلي .

a sort of admirals uniform .
شبيه يونيفرم افسرهاي نيروي دريايي .

rsw: frank had a sort of ...
ر.و: فرانک صاحب یکجور --

i am a sort of independent journalist.
وبلاگ جمهور را منتشر می کنم.

the call puts him in a sort of trance .
تماس او را در يك نوع خلسه ميگذارد .

and a sort of distinction amongst her companions .
و اونو از دوستاش متمايز ميکنه .

i believe that theres a sort of force , .
من معتقدم كه يك دسته از اجبارها وجود داره .

i've sketched a sort of broad framework.
من یک نوع چهارچوب گسترده را طراحی کردم.

a sort of peace treaty with its most outspoken enemies .
تندروترين مخالفانش نوعي پيمان صلح مي‌بندد .

fiennes described merlin as a "...sort of tutor.
ساخت این مجموعه از تابستان ۲۰۱۰ آغاز شد.

but before that it was going to be a sort of an underground .
توپاک می‌گفت که مردان دیگر هم این تست را انجام نداده بودند.

a sort of intellectual architecture which they imagine they need only move in to .
نوعي معماري روشنفکرانه که تصور مي‌کنند براي دخول .

not only can they do it very well, they do it in a sort of lazy way.
نه تنها به خوبی از عهده این کار برمی آیند، بلکه یک جورایی خیلی سست و تنبل‎گونه آن را انجام می دهند.

because the mixing of those two media is a sort of unnatural or unnecessary act.
چون ترکیب کردن این صداها و تصاویر یه جورایی یه کار غیرطبیعی یا غیر ضروریه.

and going back to a sort of an impact that i had when i was about 5 or 6 .
و به تأثيراتي برگشتم که در پنج يا شش سالگي .

he hasn't been able to shave -- a sort of billy connolly figure.
او برای مدتی طولانی امکان اصلاح کردن نداشته.

i took a photo of that. sat down on my sledge. did a sort of video diary piece.
یه عکس ازش گرفتم. روی سورتمم نشستم. همینطور یه جور ویدئو خاطره گرفتم.

feynman decided, as a sort of amateur helium physicist, that he would try to figure it out.
فاينمن، به عنوان يك فيزيكدان مبتدى هليوم، تصميم گرفت سعى كنه اين رو بفهمه.

and i could sort of see a little look in his eye of interest.
توی چشماش کمی برق شوق و علاقه دیدم.