Şunu aradınız:: friendly (İngilizce - Farsça)

friendly .
خودي .

friendly fire .
آتش خودي .

friendly place .
مکانه دوستانه ايه .

persuasion . friendly .
با ترغيب دوستانه .

real friendly guy , huh .
مرد دوست داشتني اي هست ، نه .

friendly, neighborhood arts guru
معلم صمیمی و محلی arts

i wouldnt get too friendly .
نميخوام زياد دوست داشته باشم .

friendly fire . how many casualties .
آتش خوديه چند نفر تلفات داديم .

thank you. is he friendly?
ممنون خطرناک که نيست؟

an honest man with friendly eyes .
يه مرد درستکار با چشماي مهربون .

and knew friendly company therein: .
و ميدونست گروههايي که همديگر را دوست دارند اونجا هستن .

oh , good . a friendly voice . oh .
اوه ، خوبه ، يک آواز دوستانه اوه .

a friendly attitude and good service.
رفتار دوستانه و خدمت خوبه

he was being friendly . all right .
اون فقط باهات ميخواست دوستانه رفتار كنه باشه .

friendly fire , sarge . wasting ghosts .
آتش خودي ، گروهبان .

and your friendly citibank had 47 times.
و شاخص سیتی بانک دوست داشتنی شما ۴۷ بوده است.

if you do that, we can be very friendly.
اگر اين كار رو بكنيبا هم روابط دوستانه اي خواهيم داشت

and noones to try to be friendly with me .
و هيچ‌كسي را هم نمي‌خوام كه برام دلسوزي كنه .

and the bear is a cuddly, friendly animal.
خرس حیوانی مهربان و در آغوش گرفتنی است.

shut your mouth , malfoy uhh , not very friendly .
دهنتو ببند مالفوی اه اه ، خیلی هم دوستانه نبود .