来自专业的译者、企业、网页和免费的翻译库。
添加一条翻译
marketing
بازاریابی
最后更新： 2014-03-24 使用频率： 1 质量： 参考： Wikipedia
- le marketing.
-براي بازاريابي ,جيگر
最后更新： 2016-10-27 使用频率： 1 质量： 参考： Wikipedia
- recherche marketing.
آره،بازاريابي
pas de marketing relationnel.
...و فکر نمیکنم "کباب‌کن" مسئول آتیش زدن سه تا از جاهایی که
最后更新： 2016-10-27 使用频率： 1 质量： 参考： Wikipedia警告：包含不可见的HTML格式
vice-président du marketing.
معاون مدير فروش شکر هستم
j'en parlerai au marketing.
- آره، ببین، می دونی چیه؟ - با بخش بازاریابی حرف می زنم تعیینش می کنیم، ببخشید
je suis "marketing et vente"!
بيخيال. من حوصله بازار رو بازاريابي رو ندارم
approbation pour matériaux de marketing.
تاييديتت روي تمام محصولات رستوران
miss marketing trouve ça plausible ?
و گروه تبليغاتيت باورکردني بود
- grâce à un marketing prodigieux.
-بله، بازاريابي اون کار هوشمندانه بود
le marketing suggère le look suivant...
با لباس تيره تر شايد موهاي سفيد تر
je suis jennifer, nouvelle au marketing.
من جنيفرم، تازه اومدم توي بخش بازاريابي
et pour la garce du service marketing.
و در اين ليست ليموهاي خوبيم وجود داره که ادمو گمراه میکنه
ils dépensent 5 milliards par an en marketing.
اونا ساليانه 5 ميليارد دلار هزينه بازاريابي مي کنن، درسته؟
elle s'occupe du marketing à k.y.
اون تمام سازمان بازاريابي در "کي واي" رو اداره ميکنه
Ça, c'est le zing c'est du marketing
اسمش "زينگ" بود ♪ و من ميخوام که بخونم
dans le marketing, pour une compagnie d'assurance.
-درسته -برايه يه شرکت بيمه کار مي کنم
dans le marketing, la pub, la gestion de marque.
- آره... بيشتر بازاريابي , يه کم تبليغات و مديريت محصول
je vous présente emma jennings, chef du service marketing.
رئيس بخش بازاريابي ما
ce qui bien entendu pose une colle sur le plan marketing.
شرايط رو براي ما بغرنج مي کنه.
