您搜索了: grandchild (英语 - 波斯语)

grandchild
خویشاوندی

grandchild .
نوه .

a grandchild would be a wonderful gift .
يک نوه ميتونه موهبت فوق العاده اي باشه .

give me a grandchild or i will have you replaced .
يه نوه برام بيار يا من . تو را عوض مي‌کنم .

keep that up, and you'll never see another grandchild.
جلو خودت رو بگير و گرنه ديگه هيچ وقت صاحب نوه ي ديگه اي نميشي

would you really want to have a grandchild even if im not married .
واقعا ميخوايد نوه داشته باشيد حتي اگر ازدواج نکرده باشم .

our grandchild is being born in a broom closet of a canadian toy factory .
نوه مون توي يک خاك انداز از يک كارخونه اسباب بازي كانادايي به دنيا اومد .

# the level of every right grandchild is strictly less than that of its grandparent.
# سطح هر نوه سمت راست، اکیداً کمتر از جد خود است.

a 1970 amendment, however, stated that, "the rights of a jew under this law and the rights of an "oleh" under the nationality law... are also vested in a child and a grandchild of a jew, the spouse of a jew, the spouse of a child of a jew and the spouse of a grandchild of a jew.
زیرا بر اساس قوانین حالاخا کسی که مادر یهودی داشته باشد و یا به یهودیت گرویده باشد یهودی است ولیکن بر اساس این قانون مکن است کسانی به اسرائیل مهاجرت کنند که از نظر روحانیون یهودی، یهودی محسوب نشوند.