Results for vital translation from English to Persian

vital .
اساسيحياتي .

vital statistics
آمار حیاتی

all the vital .
تمامي فناوري هايي .

inspiration is vital.
خيلي زيبا و جالبه

now reusing is vital.
بله استفادۀ مجدد ضروریست.

- but... - the most vital is
- اما...- مهمتر از همه چيز

his vital functions are good .
علائم حياتش بسيار خوبه .

but its as vital as breath .
اما مثل نفس كشيدن ضروريه .

and vital and vibrant , visceral .
، و حياتي و در حال جنبش غريزي .

i am carrying a vital organ .
يک عضو حياتي دارم حمل ميکنم .

but out of all, military is vital.
از اينها كه بگزيم، بايد گفت كه ارتش خيلي مهمه

how are his vital signs? weakening.
علائم حياتيش چطوره؟ - ضعيفه -

show me one thing that isnt vital here .
بهمن يک چيزي را نشون بده که حياتي نباشه .

any vital information , contact me immediately .
هر اطلاعات حياتي بي معطلي به من زنگ بزن .

it is also vital to its fishing industry.
شمال عمدتاً باتلاقی و کم ارتفاع است.

i thought they touched on a vital issue .
فکر کنم اونا به مسئله حياتي اشاره کردن . من جور ديگه اي فکر ميکنم .

its reading vital signs that must have calculated that .
. اون علايم حياتي را که بايد محاسبه بشه ميخونه . اون .

im sure whatever hes doing is vital to the nation .
مطمئنم هر کاري که ميکنه . براي کشور حياتي هست .

lf one things not vital here , then everythings not vital .
اگه اينجا يک چيز حياتي نباشه هيچ چيز حياتي نيست .

her vital signs are dropping . aki is slipping away from us .
علائم حياتي که در وجودشه داره کاهش پيدا ميکنه آکي داره از ما دور ميشه .