Sie suchten nach: حزب (Arabisch - Persisch)

حزب
حزب

حزب تامانى
بنابراين، آقايون

زعيم "حزب الله"
فرمانده‌ي حزب‌الله

حزب الله يتعاون
حزب‌الله باهامون همکاري ميکنه

جرّاح (حزب الله)
کار يه جراح حزب الله بود

مثل، لنقل (حزب الله).
بايد خيلي بهتر از اينا بدونه مگر اينکه براي يه نفر ديگه کار بکنه.

حزب الفهود السوداء.
حزب پلنگ های سیاه

-قواعد حزب المحافظين ...
قوانينِ حزبِ محافظه کار...

والماعز منزل حزب الرصين.
يه پارتي بدون مستي تو خونه بز

- حزب نيس. - يُخبرُك الذي.
مهماني زيباييه يک چيزي بگو

المتحدث باسم حزب زانو الحاكم
سخنران دولت

زعيم حزب ل زيمبابوي الديمقراطية .
رهبر حذب دموکراتيک زيمباوه

- الحزب المركزية.
-مهمونی مرکزی گرفته بودن .