Sie suchten nach: at a point of change (Englisch - Persisch)

a point of collapse .
نقطه فرو پاشي بود .

add a point
افزودن یک نقطه

point of view .
نقطه نظر .

remove a point
حذف یک نقطه

hes got a point .
يه امتياز گرفت .

at a twentieth of a cent a point .
هر شماره يک بيستم سنت .

mother has a point.
مادر به نكته خوبي اشاره كرد

do you have a point?
منظوري دارين؟ -

go hyun is a point of strategic importance.
گوهيون يک نقطه استراتژيک مهمه.

osculating circle of a curve at a point
برخورد کردن دایره با یک منحنی در یک نقطه

actually, you have a point.
در واقع ، به چيزه خوبي اشاره كردي

the man's got a point.
مردها هم نکته ها رو ميگيرن

is there a point to this .
هدفي هم براي اين حرفها هست .

an object reflected in a point
شیئی که در یک نقطه منعکس‌شده

and i had a point to prove .
و اينو من بايد ثابت ميكردم .

my conviction wasn't a point of pride for you?
محکوميت من برات افتخار نبود؟

as well as your involvement to a point of practical reality.
من توجه و همچنین در گیر شدن شما را برای سرانجام رساندن این دیدگاه به یک نقطه عملی جلب میکنم. من توجه و همچنین در گیر شدن شما را برای سرانجام رساندن این دیدگاه به یک نقطه عملی جلب میکنم.

a thousand a point too much for you .
هزار دلار خيلي زياده .

it was never at a point where all of us wanted to do it at the same time.
در فوریه همان سال، jones برای اولین بار اجرا سکس پیستولز را تماشا کرد.

people like mahmoud are agents of change.
افرادی مثل محمود عوامل تفییر هستند. افرادی مثل محمود عوامل تفییر هستند.