Sie suchten nach: commission (Englisch - Persisch)

commission .
:گماشتن .

the commission ahn .
کارمزد آره .

south pacific commission
اس.پي.سي

and gave me a commission .
يك كار محرمانه به من سپرد .

tables: forestry commission.
میزها: کمیسیون جنگلداری.

a commission must be appointed .
يک نماينده بايد فرستاده بشه .

international electrotechnical commission, geneva.
کمیسیون الکتروتکنیکی بین‌المللی, geneva.

afterwards its thing for the commission .
علاوه بر اين حق كميسيون ما بايد پرداخت بشه .

are out of commission . ready break .
به چرخيدن ادامه بده آماده اي شروع كن .

anyway you'll get commission from it,
اين كار ماموريتي براي تو هم هست

the government commission ill see them today .
مأمورين دولتي من امروز با اونا ديدار دارم .

jesus’ final commission of his disciples
آخرین مأموریت عیسی از شاگردانش

commission as a privateeron behalf of england .
کمسيونش فرمانده اي تو نيروي دريائي سلطنتي .

dont worry , i wont charge you a commission .
نگران نباش ، من تو را کميسيون شارژ نميکنم .

he resigned his commission as a captain in 1920.
او از کمیسیون کاپیتان در سال ۱۹۲۰ استعفا داد.

commodore norrington resignedhis commission some months ago. .
دريادار نورينگتون چند وقت پيش استعفا داد .

he paid for the wedding , wickhams commission , everything .
اون خرج عروسي را داد ، کميسيون ويکهامو ، همه چيرو .

if you win, we get a commission. you're good luck.
اگه بِبَري پورسانت ميگريمخيلي خوش شانسي

they will not hear therein ill speech or commission of sin -
در آن (باغهای بهشتی) نه لغو و بیهوده‌ای می‌شنوند نه سخنان گناه آلود؛

the commission currently works with six countries, all in africa.
این کمیسیون در حال حاضر با ۶ کشور که همه در آفریقا هستند کار می‌کند.