Sie suchten nach: desperate (Englisch - Persisch)

desperate .
بسيار بد .

im desperate .
من بيچاره ام .

desperate housewives
کدبانوهای وامانده

i am desperate .
من ناميد و بيچارم .

oh , so desperate .
اوه ، بيچاره .

among its desperate .
در ميان بيچارگان .

are desperate to find you.
از پيدا كردنتون نا اميد شده اند

i'm not that desperate.
بيخيال , اونقدر ها هم نااميد كننده نيستم

desperate? needy? pathetic?
افسرده ؟ نيازمند؟ رقت انگيز؟

tempt not a desperate man .
هيچ مردي مستاصل نيست .

it means he's desperate.
اين نشون ميده که اون نااميده

he was desperate to come with us .
براي اينکه با ما بياد حاضره جونش را بده .

i was desperate . sneaky monkey .
من از جون گزشته ام ميمون بدلي .

and desperate measures are called for .
داره شعر نااميدي خوانده ميشه .

madam, i'm more desperate than her
بانوی من، من خیلی بیچاره تر از اونم

a desperate attempt to destroy usident .
يه سوءقصد از جان گذشته براي usident خراب كردن .

.which craves as desperate an execution .
ناچارم که آرزو کنم .

a desperate man needs a replacement daughter .
يه مرد نگران که دختر قلابي لازم داره .

a desperate cry for help . the list is endless .
براي کمک بخودي تلاش ميکنه پايانش همينه .

desperate to look forward for more efforts like this...
علی کریمی در جمهوری سکوت می نویسد: