Sie suchten nach: disgrace (Englisch - Persisch)

disgrace .
بيآبروئي .

rochester disgrace .
راچستر ، بي آبرو .

ignominy , disgrace .
خفت ، رسوايي .

this is total disgrace!
اين رسوايي بزرگيه

and i stepped on disgrace.
خفت رو به جون خريدم

this is disloyal and disgrace!
اين ناسپاسي و رسوايي بزرگيه

lts time for an inyourface disgrace .
اين فرصت براي رسوايي شکمم ميباشد .

a disgrace , a fucking disaster .
عجب فضاحتي ، چه مصيبتي .

proclaim, “yes, and with disgrace.”
بگو آری و شمائید سرافکندگان‌

another banished abroad in disgrace .
يكي ديگه رونده شده .

- lord! lord! - revenge this disgrace!
- سرورم، سرورم- براي اين رو سياهي خون خواهي كنيد

to clean the disgrace we have sinned,
براي از بين بردن بي احترامي كه مسبب اون بوديم

"and fear allah and disgrace me not."
«و از خدا پروا بدارید و مرا خوار نسازید.»

and fear allah and do not disgrace me."
و از خدا پروا كنيد و مرا خوار نسازيد

dont you disgrace me , i know your little tricks .
، سياهم نکن کلکهاتو ميشناسم .

but i don't have any disgrace towards silla.
اما هيچ وقت در حق شيلابدي نكردم

disgrace king will bear sadness, and sadness bears mistake,
پادشاه سيه رو غم گين خواهد شدو غم گيني وي خطايي به بار مي آورد

lut said: "these are my guests: disgrace me not:
(لوط ترسید که کار ناشایست خود را بکنند. بدیشان) گفت: اینان مهمانان من هستند، (حیاء کنید و با انجام کار ناشایستتان) مرا رسوا مسازید. [[«ضَیْفِی»: (نگا: حجر / 51). «فَلا تَفْضَحُونِ»: مرا رسوا و بدنام مکنید.]]