Sie suchten nach: drill (Englisch - Persisch)

drill
دریل

drill .
تعليم دادن .

drill bit
مته

corn drill .
بذر افشان .

a drill bra .
چرخهاي فولادي .

a power drill .
يه مته ي برقي .

now ill drill your face .
حالا باهاش يک سوراخ توي صورتت ايجاد ميکنم .

its nothing . fire drill .
چيزى نيست ، آژير خطر آتش سوزيه .

army dude says its a drill .
سربازا گفتن که اين يک تمرينه .

you see , i know the drill .
ميفهمي ، با زبون كشيشها هم آشنام .

did you learn drill regulations .
د فترآموزش پزشکي را خوندي يا نه .

gas , food , ammo you know the drill .
سوخت ، غذا ، مهمات شما مشقتون را که ميدونيد .

- the drill melted? - yeah, yeah.
ذوب شد؟- آره,همينطوره-

if we decide to drill for oil .
اگه ما بخوایم برای نفت حفاری کنیم .

i repeat , this is not a drill .
تکرار ميکنم ، اين مانور نيست .

they're glorified drill and practice.
آنها همون روش های قدیمی تمرین پشت تمرین هستند ولی به صورت شیک.

if i bring it back here same drill .
اگه من اونا را برات بيارم همون كاري كه اونا كردن .

they're gonna drill into the ground
قصد دارن زمين رو حفر کنند

and watch the well to begin to drill .
و موقع شروع حفاری تماشا کنن .

heres a passport and visa . usual drill .
اينجا يک پاسپورت و ويزاست . راه حل هميشگي .