Sie suchten nach: firm (Englisch - Persisch)

firm
کسب و کار

firm .
تجارتخانه .

the firm
شرکت (فیلم)

be firm.
محكم باشيد

exercise firm
عبارت آغازین افکار

youre firm .
محكم هستي .

containing firm decrees.
در آنها است نوشته‌هائی استوار

a multinational biotech firm
يه شرکت بيوتکنولولوژي چند مليتي

i have a very firm grip .
من پنجه ی قدرتمندی دارم .

firm handshake. i like that.
دست دادنه محكمي بود خوشم اومد

it's firm like mutton.
مثل دنبه گوسفند نرم بود

and the mountains he set firm
و کوه ها را محکم و استوار نمود

roots make a firm foundation.
ریشه ها زیرساخت قوی ای رو میسازن.

and making the mountains firm:
و كوهها را لنگر آن گردانيد،

each will remain firm this distance .
زياد از اين نميتونيد تحمل كنيد .

this way . this way , firm but lovingly .
اينطوري . اينطوري . نگهش دار اما عاشقانه .

and money laundering . our firm represented him .
پروندش زيردست ما بود .

of might, he (gabriel) stood firm
[سروش‌] نيرومندى كه [مسلّط] درايستاد.

and the mountains! - he established them firm:
و كوه‌ها را [بر آن‌] استوار و پابرجا گردانيد.