Sie suchten nach: lead (Englisch - Persisch)

lead
سرب

lead .
برآن داشتن .

eat lead .
تيرا را بخوريد .

and that lead
و اون به شاه باک جائه

lead the way.
از اين راه

lead by example .
از کارهاتون عبرت بگيريد .

come on . ill lead .
بيا ، من جلوتر ميرم .

lead 8 - bass+lead
تقدم ۸ - باس + تقدم

blood lead level
انگلیسی فرهنگ لغت پزشکی transalation به دری

hell lead you across .
اون شما را راهنمايي ميکنه .

feather of lead , br .
لبريز از هدايت .

lead the way. yes, sir.
- راه رو نشون بدين, - بله،قربان,

please lead me there
لطفا من رو به اونجا ببر

"all roads lead here".
تو گفتي تمام راهها به اينجا ختم ميشه

dalsol, he lead soldiers...
دالسول همراه سربازها رفتند

i can't lead anyone.
من نميتونم رهبر باشم

tictic found the lead bull .
تيك تيك نرسردسته را پيدا كرده .

all right , follow my lead .
خيلي خب ، تماشا كن .

children can lead their projects.
بچه ها می تونم پروژه های خودشون رو رهبری کنن.

define lead . forget this loser .
دونستن را تعريف کن . اين احمق را ول کنيد .