Sie suchten nach: making (Englisch - Persisch)

making .
مايه کاميابي .

making love
عشق بازی

making it .
ميسازيمش .

making him?
شيلايي ميكنتش؟

decision making
تصمیم‌گیری

decision making .
تصميم گيري .

making us ridiculously
. و ما واسه هميشه معروف مي شيم

for making spaghetti .
براي درست کردن اسپاگني .

were making calendars, .
ما داريم تقويم درست ميکنيم .

we're making camp.
اتراق می کنیم.‏

its making me foggy
مرا مه آلود می کند

for making me nervous .
براي اينکه منو عصبي ميکني .

are you making progress?
پیشرفتی کرده اید؟

making print preview for
ایجاد پیش‌نمایش چاپ برای

am i making you uncomfortable .
باعث ناراحتيت شدم .

any specialty making things?
کار منحصر به فردی در ساختن اشیا بلدی؟

am i making myself clear .
ميفهمي چي دارم ميگم .

so sorry . mother making me .
واقعا متاسفم مامان منو مجبور كرده .

*"making comparisons" between people.
* مقایسه بین مردم.

logan , youre making me blush .
لوگان ، تو منو خجالت زده ميكني .