Sie suchten nach: opponent (Englisch - Persisch)

opponent
حریف

opponent .
معارض .

your opponent.
حريفتونم

no, his opponent.
نه رقیب او

got yourself an opponent?
با خودت حريف شدي ؟

only compared to his opponent .
فقط در برابر حريفش .

finally , a worthy opponent .
بالاخره يک حريف قدرتمند پيدا شد .

your opponent disconnected from the game
حریفتان از بازی قطع شد.

and then you wait till your opponent...
... و بعد تو منتظر مي شي تا حريف

my opponent's looking mygrdm
روز جمعه براي همه ي ما دلپذير بود

author of kbackgammon computer opponent
نویسندۀ حریف رایانۀ kbackgammon

a gambit by a skilled opponent .
يه تاكتيك از يک حريف ماهر .

your opponent is now known as %1
حریفتان اکنون به عنوان% 1 شناخته‌شده است

by an opponent whose only advantage is
توسط رقيبي که تنها برتريش جثه بزرگتره اونه

your opponent is even stronger than yu pyo.
رقيب تو از يو-پيو هم قوي تر است

and used properly , they can slay your opponent .
درست بكار بره رقبا را از را به در ميكنه .

ill be your opponent the day after tomorrow .
من پس فردا رقيب تو خواهم بود .

dont look for your opponent . know where he is .
دنبال رقيبت نگرد بدون که اون کجايه .

is not my opponent here , dave . i never lost .
نميتوني در اين مورد جلوي منو بگيري ديو من هرگز اين فرصت را از دست نميدم .

how can i be a worthy opponent to brother?
من حريف قابلي نيستم