Sie suchten nach: oven (Englisch - Persisch)

oven
فر آشپزی

microwave oven
دستگاه مایکروویو

hot open oven .
آتيش تنور را روشن كن .

sure . open the oven .
باشه . در فر را باز کن .

keep it in the oven .
بزار تو اجاق بمونه .

and put me in the oven .
و تويه فر انداخت .

look at the size of that oven .
سايز اون فر را ببين .

a little loving from the oven .
يه عشق کوچک از طرف اجاق .

greg , i have to get to the oven .
گرگ ، بايد به فر سر بزنم .

after that, put it back in the oven
بعد دوباره به داخل تنور برش گردون

here we are now , hot out of the oven .
الان ما درست اينجائيم .

i think she left you something in the oven .
فکر کنم رفته چيزي بپزه .

we then put it in this oven-like device.
بعد آنرا در این دستگاه فر مانند قرار میدهیم

we cut a $5,000 restaurant oven in half.
ما یک اجاق 5000 دلاری رستوران را دو نیم کردیم.

charred dirt from the oven was used as a poison antidote
خاکستر به جای مانده از اجاق به عنوان پادزهر یک سم

they look like fresh buttered rolls right out of the oven .
مثل کلوچه هاي کره اي ميمونن که تازه از تنور درشون آورده باشي .

he walked out on me mum when i was just a bun in the oven .
مادرم رو ، ‌ وقتي به من حامله بود ترك كرد .

after you've taken the sword out from the oven, hit it.
بعد از اينكه از كوره درش آوردي بهش ضربه بزن

just give us half an hour , you know , pick up and get something in the oven , .
به ما نيم ساعت وقت بده ميدوني ، جمع و جورش ميكنيم .

sorry. i have to get this ham out of the oven, or it'll dry out.
شرمنده. من باید این رون خوک رو از فر دربیارم، وگرنه خشک می شه.‏