Sie suchten nach: punishment (Englisch - Persisch)

punishment
تنبیه

punishment .
سزا .

but punishment .
اما مجازات شده .

capital punishment
اعدام

his punishment is .
مجازات او .

feels like punishment.
. احساس کردم تنبيهه

what counts with punishment
چيزي که در مجازات تاثير گذاره

for a terrible punishment .
وحشتناک ثبت کنيد .

whatever punishment you determine,
هر تنبيهي كه مقرر كنيد

this aint murder . its punishment .
اين قتل نيست اين يک مجازاته .

dont believe in capital punishment .
مجازات اعدام را باور ندارم .

first , lift the collective punishment .
اول اينکه تنبيه دست جمعي را تموم کنيد .

‘taste my punishment and warnings!’
(و گفتیم) اینک عذاب قهر و انتقام مرا بچشید.

i said id arrange appropriate punishment .
من گفتم ترتيبه تنبيه مناسب را دادم .

so taste my punishment and my warnings.
عذاب و هشداردهندگان مرا بچشید.

please teach me give me punishment instead
لطفا به من یاد بدهید، در عوض مرا تنبیه کنید

no?! no?! you deserve severe punishment!
نه؟ نه؟ تو مستحق مجازات و تنبیه سختی هستی

now taste my punishment after my warnings!
(و گفتیم) اینک عذاب قهر و انتقام مرا بچشید.

early morning brought upon them enduring punishment.
بامدادان عذاب پیاپی و کوبنده و پایدار به سراغ ایشان آمد. [[«صَبَّحَهُمْ»: در فاصله طلوع فجر صادق و طلوع خورشید به سروقتشان آمد. «صَبَّحَ»: از مصدر تصبیح، بامدادان به پیش کسی آمدن. «بُکْرَةً»: صبح زود. اول صبح. «مُسْتَقِرٌّ»: دائم و همیشگی، چرا که عذاب دنیوی ایشان با عذاب برزخی آنان اتصال پیدا کرد. پیاپی و کاری، زیرا تا آنان را از میان نبرد، ادامه داشت (نگا: قمر / 3، نمل / 40).]]

i will accept any punishments.
من تنبیه هایم را قبول دارم