Sie suchten nach: started (Englisch - Persisch)

started
تعریف wbs

started:
تعداد ساعات کار در یک هفتۀ عادی.

not started
تلاش باقی‌٠انده

its started .
بازي شروع شده .

get it started
شروع کن

lets get started .
پس بيايد شروع کنيم .

fast backup started
پشتیبانی سریع آغاز شد

dont get me started .
نذار شروع كنم .

...i started therapy.
‏... من درمان رو شروع کردم.‏

let's get started.
بریم.‏

initial indexing started
comment

and ive already started .
و قبلا من شروع كرده‌ام .

started without me , huh .
بدون من شروع کردي ، ها .

he--he started talkingnonsense,
يه سري حرف بي معني زد

and started delivering babies
...تبديلش كرد به محل بدنيا اوردنه بچه ها و...

and i started walking off.
و به راهم ادامه دادم.

he hasnt started yet . uhuh .
هنوز شروع نشدهها .

so let's get started now.
بنابراین بیاید هم اکنون شروع کنیم.

and i started collecting sheep.
و شروع کردم به جمع آوری گوسفندها.

yup , meeting started without me .
سخنراني بدون من شروع شده .