Sie suchten nach: to do so, the net present values (Englisch - Persisch)

fail to do so,
اگه اين کار رو نکنين

i wish to do so,
دوست داشتم انجام بدم

net present value
ارزش خالص فعلی

we need to do so .
اين کارو ديگه تکرار نکن .

failed to do so , and the consequences maybesevere .
و اگر تنبلي کنين ، ممکنه کارتون سخت بشه .

and have the wisdom to do so in the court
و چقدر شایستگی هست که در دربار، این کار انجام بشود

i feel compelled to do so .
احساس ميكنم مجبورم .

and was unable to do so , tried with the other .
و اگر نتونست چنين کاري بکنه بار ديگر روي سايرين تلاش ميکنه .

please allow me to do so
لطفا به من اجازه بدید تا این کار رو بکنم

i have no reason to do so.
من دليلي براي اين كار ندارم

even though i told you to do so
درحالی که من قبلا بهتون گفته بودم که این کارو بکنید

but is unable to do so this time.
اما اين دفعه ممکن نيست

and he would be right to do so .
اون فرار ميکنه .

help? it's our duty to do so.
كمك؟ قربان اين وظيفه ماست

and i feel it's my duty to do so.
و حس ميکنم وظيفه من اينه

but choosing to do so,i guess , is engagement. .
اما به نظر من اينو انتخاب کردن بيشتر معقول به نظر مياد .

- i asked them to do so. - alright.
- بهشون گفتم كه بايد چكار كنن- بسيار خوب

but it's reckless to risk your life to do so.
تو نبايد اينکارو بکني,

did you fondle his genitals , did he oblige you to do so .
، آيا معامله ش را نوازش کردي مجبورت کرد اينکارو بکني .

and i think that we can develop some tools to do so.
و من فکر می کنم برای این کار ما باید ابزارهایی را توسعه داده و تولید کنیم