Sie suchten nach: unappreciative (Englisch - Persisch)

we guided him to the way, be he appreciative or unappreciative.
راه را به او نشان داده‌ايم. يا سپاسگزار باشد يا ناسپاس.

your majesty, i may sound unappreciative, but please grant me permission to leave the palace.
عاليجناب، شايد به نظر قدرناشناس بيام اما خواهش مي كنم به من اجازه بديد قصر رو ترك كنم

and it is he who gives you life, then makes you die, then revives you. the human being is unappreciative.
اوست آن كه شما را زندگى بخشيد و سپس بميراند و باز زنده مى‌سازد. و آدمى ناسپاس است.

and how many a city did we destroy for turning unappreciative of its livelihood? here are their homes, uninhabited after them, except for a few. and we became the inheritors.
و بسا نابود کردیم شهری را که کامرانی گرفته بود زندگی خویش را پس اینک نشیمنهای آنان که نشیمن نشدند پس از ایشان مگر اندکی و بودیم ما ارث‌برندگان‌

and god cites the example of a town that was secure and peaceful, with its livelihood coming to it abundantly from every direction. but then it turned unappreciative of god’s blessings, so god made it taste the robe of hunger and fear, because of what they used to craft.
خدا قريه‌اى را مثَل مى‌زند كه امن و آرام بود، روزى مردمش به فراوانى از هر جاى مى‌رسيد، اما كفران نعمت خدا كردند و خدا به كيفر اعمالشان به گرسنگى و وحشت مبتلايشان ساخت.