Sie suchten nach: wasteland (Englisch - Persisch)

wasteland .
زمين‌باير .

to this wasteland .
نا کجا آباد کشونده .

it is a barren wasteland .
سرزميني باير و خشک .

and become a dried up wasteland.
و مثل یک زمین خشک می شه

it has become ungovernable , this wasteland where .
اينجا به دشت سترون غير قابل کنترلي بدل شده .

does anybody in this entire frozen wasteland surf .
کسي تو اين جزيره قراضه‌ي يخ زده موج سواري ميکنه .

you will guard dr . ross when she reenters the wasteland .
شماها بايد وقتي دکتر رز به اون بيابون برهوت برميگرده مواظبش باشيد .

ever done wasteland recon before it can get pretty ugly .
قبلا به زمينهاي از دست رفته اومدين خيلي وحشتناکه .

its a choice of a 6by4 cell or an endless wasteland of frozen tundra .
يا يک سلوله 4 يا 6 نفره و يا وسط يک زمين بي انتهاي كاشته شده بزرگ را بايد انتخاب كنم .

in a mid-credits scene, the four horsemen have driven to a wasteland in the middle of a desert.
یکی از کارگذاران ترسلر به برادلی پول میدهد تا چهار سوارکار را در اجرای بعدی شان نابود کند.

it's almost as though either you accept the doctrine and then you can have all the nice stuff, or you reject the doctrine and you're living in some kind of spiritual wasteland under the guidance of cnn and walmart.
این تقریبا مثل این میماند که شما این نظریه را می پذیرید و سپس همه چیزهای خوب این را خواهید داشت، یا این نظریه را رد میکنید و در نوعی از لم یزرع معنوی تحت راهبری سی ان ان و والمارت زندگی می کنند. یا این نظریه را رد میکنید و در نوعی از لم یزرع معنوی تحت راهبری سی ان ان و والمارت زندگی می کنند. یا این نظریه را رد میکنید و در نوعی از لم یزرع معنوی تحت راهبری سی ان ان و والمارت زندگی می کنند.

and those who disbelieved – their deeds are like a mirage in the wasteland, so the thirsty may believe it to be water; to the extent that when he came close to it, he found it is nothing and found allah close to him, so he filled his account; and allah is swift at taking account.
اعمال كافران چون سرابى است در بيابانى. تشنه، آبش پندارد و چون بدان نزديك شود هيچ نيابد و خدا را نزد خود يابد كه جزاى او را به تمام بدهد. و خدا زود به حسابها مى‌رسد.