Sie suchten nach: when ever i think of you you never there (Englisch - Persisch)

i think of you everyday and i miss you
من هر روز به تو فکر می کنم و هنوز هم دلم برایت تنگ می شود

i dont think of you that way .
من فكر نميكنم تو اينجور آدمي باشي .

i dont think of you in that way .
من اونطوري در مورد تو فكر نميكنم .

i think its more a matter of you .
بیشتر مهم هست که خود شما چقدر با جهان هستی هم جهت هستید .

i only can think of you have the lingering
ممكنه كه فكر كنم تنها دليلتون ميتونه اين باشه

and i think of you as my own daughter .
و تو از نظر من مثل دختر خود مني .

- you want to know what i think of you? - you tell him.
- ميدوني درباره ات چي فکر ميکنم؟ - بهش بگو

i think of you all the time . i always have .
هميشه بهت فکر ميکنم ، هميشه .

why didnt i think of that .
چرا به فكر خودم نرسيد .

first i close my eyes , and i think of you .
اول چشامو ميبندم بعدش به تو فکر ميکنم .

i think of all the joys we had .
روزهاي خوش كه با هم داشتيم به يادم خواهد بود .

damn . why didnt i think of that .
چرا خودم بهش فكر نكرده بودم .

i think of it as insidium sometimes.
گاهی من اینرا بعنوان " اینسیدیم" فرض می کنم.

i think of it as sort of a cathedral.
چرا که به نظر من مثل یک کلیسای بزرگ است.

but when you're in danger, i think of pain she gave me.
اما وقتي در خطر بوديرنجي كه ماردت به من تحميل كرد، دائم به قلبم فشار مي آورد

is if i think of myself as a magnet .
اینه که خودم را در قالب یک آهنربا ببینم .

all of you you cant stay here .
همه ي شما . شما نميتونيد اينجا بمونيد .

i killed him because of you you killed him, you did
من اون رو به خاطر تو كشتمپس در اصل تو اون رو كشتي، تو

and just to show you what l think of you , spats , .
و تو اسپاتس ، فقط براي اينکه نشونت بدم درباره ت چطور فکر ميکنم .

and when i think of cowards theyre one day from their boats on the roman road .
و وقتي به ترسوها فکر ميکنم . اونا يک روز با قايق تو راه بودن تا اينجا رسيدن .