Sie suchten nach: ايستگاه (Persisch - Englisch)

ايستگاه .
stop .

ايستگاه فرعي .
wayside .

هدف اصلي ايستگاه
that this station's primary purpose

ايستگاه امتراک .
amtrak station .

ايستگاه اتوبوس…
. . .the bus stop.

، بعد از ايستگاه .
after the station , .

کدوم ايستگاه سوار شده
what stop she got on.

آخرين ايستگاه تور .
last stop on the tour .

اره يك ايستگاه بنزين .
yeah , it was a gas station .

کجا داري ميري؟- ايستگاه شعله-
- where you goin'?! - the flame.

يه ايستگاه ديگه توي جزيره
another station on the island.

ايستگاه ارکيد...کنار گلخونه
in the orchid station below the greenhouse.

اسم اين ايستگاه ، ايستگاه خبره .
its called news radio .

اعضاي دارما در ايستگاه قو
the dharma folks at the swan work site--

اونجا حدود4000 ايستگاه پليس هست .
theyve got a at least four thousand stationed there .

ايستگاه واترلو ، ورودي جنوبي .
waterloo station , south entrance .

امنيتي يه ايستگاه قطار گرفته شده
was from the local commuter train station.

ايستگاه قطار پيتر آسبرگ روسيه است .
central station st . petersburg .

از آخرين ايستگاه يه تاکسي گرفتم
i took a cab from the last stop.

شنيدم تو ايستگاه دوباره گمش کردين .
i heard you lost him at the station again .