Results for and on my return hpme translation from English to Persian

and putting on my cap .
و كلاهخود را سر ميكنيم .

on my desk .
روي ميز من .

time on my own
زمان به تنهایی

fell on my head .
افتاد روي سرم .

go on, my son.
،منو ببخش پدر، به خاطر گناهاني که مرتکب شدم -

but on my way back,
، ولي توي راه برگشت

and on my way over here i stepped in gum.
و تو راه برگشت به اينجا پام رفت رو يه آدامس

crapping on my heart
که روي قلب من فضله مي اندازد

a miscalculation on my part .
تو در محاسبه اشتباه کردي .

come on , my good pastor .
خواهش مي‌كنم ، كشيش عزيز من .

good contact on my board .
شما را خيلي خوب دارم .

all right . im on my way .
بسيار خوب دارم مييام .

can barely stand on my feet .
من ميتونم عريان روي پاهام بايستم .

as an antidote to your ignorance and on my desk by monday morning .
به عنوان یک پادزهر برای نادانیتون باید برای دوشنبه ی آینده .

as an antidote to your ignorance , and on my desk , by monday morning .
همه شما بايد دو رول کاغذ پوستي بنويسين . و به خود من تحويل بدين .

come , my child . come on . come on , my child .
بيا پسرم يالا ، بيا پسرم .

and on my seventeenth birthday, after my fake eye exam, the eye specialist just noticed it happened to be my birthday.
و در تولد 17 سالگی من، بعد از آزمایش ساختگی چشم من، متخصص چشم فهمید که آن روز، روز تولد من هم هست،

my great grandfather was henry ford, and on my mother's side, my great grandfather was harvey firestone.
پدر پدربزرگم هنری فورد بود، و از طرف مادری ، پدر پدر بزرگم هاروی فایرستون بود.

and on my seventeenth birthday, my parents, knowing how much i loved speed, gave me one driving lesson for my seventeenth birthday.
و در روز تولد 17 سالگی من خانواده من، از آنجایی که می‌دانستند که من چقدر سرعت را دوست دارم به من یک جلسه آموزش رانندگی دادند برای تولد 17 سالگی من.