Results for charity translation from English to Persian

charity
امور خیریه

who give charity,
و آنان كه زكات [مال خويش‌] را دهنده‌اند،

charity (practice)
امور خیریه

all gate to charity .
همه عوايد صرف امور خيريه ميشه .

its like a charity. .
يه جور خيريه است .

oh , i love charity. .
اوه من عاشق خيريه ام .

donate the meat to charity .
وگوشتشو صدقه بديد .

but it wasnt out of charity .
ولي ميدونم از روي محبت نبوده .

and who pay the (obligatory) charity.
و آنان كه زكات [مال خويش‌] را دهنده‌اند،

well, charity became their answer.
خوب، خیریه پاسخ پرسش شان بود.

have charity towards the world , my pet .
ميخواي براي آينده دنيا يک کاري بکني ، کوچولو .

our charity committee heard of your choir .
کميته ي خيريمون در باره ي گروه کر تو شنيده .

and second , for our christmas charity concert .
و دومي ، ما براي کنسرت خيريه کريستمس .

and grudging [charity] when good comes his way
و زمانی که خوبی بدو رو می‌کند، سخت (از حسنات و خیرات دست باز می‌دارد و) دریغ می‌ورزد. [[«مَنُوعاً»: بسیار دریغ کننده. بسیار دست باز دارنده.]]

so he gave nothing in charity, nor did he pray!-
(انسانِ منکر معاد) هرگز نه زکاتی داده است و نه نمازی خوانده است. [[«لا صَدَّقَ»: زکات نداده است. تصدیق حق و حقیقت، از جمله قرآن و پیغمبر نکرده است.]]

china: open market to charity work · global voices
چین: بازار آزاد برای بنیادهای خیریه

charity tillemann-dick: singing after a double lung transplant
چریتی تیل من دیک: آواز خواندن بعد از پیوند هر دو ریه