Results for dignity translation from English to Persian

dignity
شان

dignity .
جاه .

dignity of king
constellation name (optional)

dignity? that, too
جاه و مقام؟ آنهم همینطور

dignity has no price .
بزرگواري هيچ ارزشي نداره .

christ , all this dignity .
يا مسيح ، مگه چقدر ميارزه .

please maintain your dignity.
خواهش مي كنم وقارتون رو حفظ كنيد

with the strength , the dignity .
با قدرت با وقار .

i'll go back with dignity...
... میخواهم با شأن و وقار برگردم

yes . but , please , with dignity .
بله . ولي ، خواهشا ، با وقار .

exalted (in dignity), purified,
(نامه‌هائی که) فرا و بالا (از کلام بشر) و دارای مکانت و منزلت والایند (و دور از هرگونه تحریف و آمیزش) و پاک (از هر نوع شائبه‌ی خرافات و عقائد باطل و فاسد، و زدوده از نقص و کم و کاست) هستند. [[«مَرْفُوعَةٍ»: والا و بالا. دارای منزلت و مکانت. «مُطَهَّرَةٍ»: پاک از آلودگی خرافات. منزّه از تحریف. به دور از نقص.]]

majesty please , dignity . mercy .
اعليحضرت لطفا بزرگي کنيد . ببخشيد . ‏ .

dignity and of a noble character
والا مقام و دارای مراتب احترام

allow me to have him the dignity.
اجازه بديد بهشون احترام بزارم

concentrate further with pride and dignity.
با غرور و وقار به كارهات ادامه بده

and not lose your dignity to the lower rank
و شأنتون رو به درجه پایین نکشونید

and it dont accord with my majestic dignity .
و اينها با مقام بالاي من موافق نيست .

they died with dignity . and you know something else .
اونا با افتخار مردن اين فايدشه و تو چيز ديگه اي ميدوني .

you should show your dignity at a time like this...
شما باید مقامتان را در چنین زمانی نشان بدهید

and on thrones (of dignity), raised high.
و در بین همسران ارجمند و گرانقدر (خوش می‌گذرانند). [[«فُرُشٍ»: جمع فِراش، کنایه از همسر است. همان گونه که لباس گاهی بدین معنی است (نگا: بقره / 187). «مَرْفُوعَةٍ»: والامقام. بلند بالا.]]