Results for disability translation from English to Persian

disability
معلول

disability .
عجز .

intellectual disability
عقب‌ماندگی ذهنی

just a hearing disability.
فقط سمعک

anthropology,disability,storytelling,writing
anthropology,disability,storytelling,writing

arm amputation causes a huge disability.
قطع عضو بازو باعث ناتوانائی های بیشماری می شود.

he has his disability pension from the railway company .
اون حقوق بازنشستگي شو از راه آهن ميگيره .

he was a very good golfer, but he had a disability.
او یک بازیکن خوب گلف بود، ولی یک معلولیت داشت.

it is estimated that 3% of all disability is related to copd.
تخمین زده می‌شود که ۳٪ سال‌های تطبیق شده با ناتوانی با copd ارتباط دارد.

but that person could be identified as having a learning disability.
ولی آن فرد می‌شد به عنوان فردی با اختلالات یادگیری شناخته شود .

disability,global issues,poverty,prosthetics,storytelling,war,work
disability,global issues,poverty,prosthetics,storytelling,war,work

arthritis is the leading cause of disability in people over the age of 55.
ورم مفصلی علت اولیه ناتوانی حرکتی در سنین بالای ۵۵ سال است.

and interestingly, from an identity standpoint, what does it mean to have a disability?
و جالب اینکه از نقطه نظر هویتی معلولیت چه معنایی دارد؟

cardiovascular disease is the leading cause of death and the most important cause of disability globally
بیماری های قلبی عروقی علت اصلی مرگ و میر و مهمترین علت ازکارفتادگی در سطح جهان است

we find that the number two source of disability is depression in the age group of 15 to 44.
ما دریافتیم که منبع شماره دو ناتوانی ها در گروه سنی 15 تا 44 ، افسردگی است .

being either underweight or overweight can affect the symptoms, degree of disability and prognosis of copd.
وزن زیاد یا کم می‌تواند بر نشانه‌های بیماری، میزان ناتوانی و تشخیص copd تأثیر بگذارد.

the proportion of disability from copd globally has decreased from 1990 to 2010 due to improved indoor air quality primarily in asia.
به دلیل بهبود هوای خانگی عمدتاً در آسیا، نسبت ناتوانی به وجود آمده بر اثر copd در سطح جهان از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۰ کاهش داشته است.

and it's easy for me as well to train someone who has already passed through the experience of disability.
و این برای من آسونه که کسی را آموزش دهم که قبلا تجربه معلول بودن را داشته. و این برای من آسونه که کسی را آموزش دهم که قبلا تجربه معلول بودن را داشته.

and actually, i spend as much of my time in clinic dealing with the emotional adjustment of patients as with the physical disability.
و در حقیقت، مقدار زمانی که در مطب برای تعادل روحی بیماران صرف می کنم ، همان اندازه است که برای ناتوانی جسمی آنها صرف می کنم.

even at a late stage of the disease, it can reduce the rate of worsening lung function and delay the onset of disability and death.
این امر حتی در مراحل بعدی بیماری باعث کاهش نرخ بدتر شدن عملکرد ریه تأخیر در شروع ناتوانی‌های بعدی و مرگ خواهد شد.