Results for ego translation from English to Persian

alter ego .
خود .

his ego . ego .
نفسش نفس .

to his own ego .
با خودش .

and your fuckedup ego .
و خودت گائيده شدي .

he had a gargantuan ego.
او نفس عظیمی داشت.

see ego . saved his life .
ميبيني نفس . زندگي اونو نجات داد .

and your ego can handle that .
و خودت ميتوني باهاش کنار بياي .

the gentlemen from ego corp , are here .
اينجا هستندegoچند نفر از شركت .

i don't have ego involved in this.
من این غرور را ندارم که کاری با این داشته باشم.

he has been blinded and deafened by his ego.
فکر خرابش اونو کور و کر کرده

not with me , agent , what an ego i like him .
بدون من خييلي مغروره . من ازش خوشم مياد .

you lost because of your ego . and your ego cant take it .
تو بخاطر غرورت باختي . با غرور نميتوني کاري بکني .

i can tell you with no ego , this is my finest sword .
و بدون اغراق ميگم که اين بهترين شمشير منه .

a guess based on his intuition , a personal bias , ego .
يك حدس بر پايه درك مستقيم ، يك تعصب شخصي .

after a scathing review by frances top food critic , anton ego .
بعد از انتقادي كه منتقد وابسته به پخت و پز فرانسه انجام داد .

i have been put in charge with the negotiations you are engage in with ego corp , .
من ميخوام با شما جايي مذاكره كنم كه محل گروه شما اونجاست .

but this requires an abandonment of the attachment to ego itself, and that is what is difficult.
این مرحله، آخرین مرحلهٔ جدایی قهرمان از زندگی شناخته شده و از خود است.

james believed that the pure ego was similar to what we think of as the soul, or the mind.
در نظر جیمز، این مکتب رنگ فلسفه روحی (اسپیریتوئالیسم) به خود گرفته است.

he said, "that is the battle of the self, the battle of the ego."
فرمودند: " آن جنگ با خویش است، نبرد با نفس."

it will never take the place of any of the existing means by which we can reduce the ego, and keep it reduced.
این انتفاق در تاریخ 10 ژوئن 1935 رخ داد و از آن روز به عنوان روز تاسیس انجمن الکلی های گمنام یاد می شود.