Results for even longer to do something usefu... translation from English to Persian

to do something .
کاري برات بکنم .

to do something else?
مجبور كردي كه كار ديگه اي بكنند

do something useful, shawna, shut up!
لازم نكرده منو سياه كني ، خفه شو

i had to do something .
و اگر به اين آتش دروني پاسخ مثبت بدي .

did you want to do something on the throne?
مي خواهي با سلطنت كاري بكني؟

i absolutely have to do something .
من بايد کار يبکنم .

oh god . weve got to do something .
خدايا . بايد يک کاري بکنيم .

arent you going to do something .
نميخواي کاري بکني .

easy , lady . help cant even help us . we have to do something .
آروم باش ، خانم . کمک هم نميتونه کمکمون کنه . ما بايد يک کاري بکنيم .

doctor sent you far away to do something,
دکتر تو رو فرستاد يه جاي دور تا يه کاري انجام بدي

i am supposed to do something different now.
در حال حاضر بايد يه كار ديگه انجام بدم

i'm here to ask you to do something.
اومدم اينجا تا از تو درخواستي بكنم

but we need to do something about this problem.
ولی لازمه کاری برای این مشکل بکنیم.

and not have the courage to do something about it .
و جرات انجام کاري براي اون نداشته باشم .

am i supposed to do something arrangements are being made .
من بايد کاري بکنم ، قراره مردم را منتقل کنيم .

i reckon jack's going to do something heroic.
گمان كنم جك ميخواد يه عمل قهرمانانه انجام بده

im fixing to do something dumber now but im going anyways .
، من مصمم هستم که بروم و يک کار احمقانه را انجام بدم . ولي به هرحال ميروم .

l am going to do something about these two stoner fucks .
من ميخوام يک کاري در مورد اون 2 تا گنده بک بکنم .

brother, aren't you going to do something about this?
برادر ، شما نمي توانيد در مورد اين کاري انجام بدهيد ؟

what about africa's capacity to do something about these problems?
پس ظرفيت آفريقا براي حل اين مسائل چي ميشه؟