Results for fang translation from English to Persian

fang shijie .
فنگ شيجيه .

come on , fang .
بيا ، فنگ .

dunk fang shijie .
د انک کن فنگ شيجيه .

ah hey , its fang .
هي ، اين فنگه .

fang steals the ball .
فنگ توپو ميقاپه .

okay . then i get fang .
باشه . پس فنگ با ما بياد .

happy birthday to fang .
تولدت مبارک فنگ .

fang shijie can join the team .
فنگ شيجيه ميتونه به تيم بپيونده .

fang shijie the basketball orphan .
فنگ شيجيهبسکتباليست يتيم .

excuse me . which one is fang shijie .
ببخشيد . کدومتون فنگ شيجيه هستين .

and someone will need to feed fang while im away .
وقتي من نيستم يكي بايد به فنگ غذا بده .

at this moment , their spirits have come to fang .
در اين لحظه روح اونها وارد فنگ شده .

fang will keep playing basketball until he finds his parents .
فنگ به بازي بسکتبال ادامه ميده تا زماني که والدينشو پيدا کنه .

on the western border , stood the monastery of tzu fang .
در مرزهاي غربي معبدي بنام تزو فانگ قرار داشت .

fang yuan snorted.“lord luxiang your boys were naive, and you’re no different. if my head was such an easy target, i’d have long since lost it by now. but where the great god and fang yuni failed, do you think you’ll succeed?”
نیش یوان خرخر کرد. «لرد لوکسیانگ پسرهایت ساده لوح بودند و تو هیچ فرقی با هم نداشتی. اگر سرم به این راحتی هدف بود، خیلی وقت بود که آن را از دست داده بودم. اما جایی که خدای بزرگ و فانگ یونی شکست خوردند، فکر می‌کنید موفق خواهید شد؟»