Results for favour translation from English to Persian

a favour?
لطف ؟

a small favour .
جايگاهشو نشناخته .

sixfive , your favour .
پنجشش ، بنفع تو .

now do me a favour .
يه لطفي به من بكب .

so , do me a favour .
پس ، لطفي بهم بکن .

id love to return the favour .
من بايد دوست داشته باشم تا حس دوستي برگرده .

dr dorian, i need a favour.
دكتر دورين , يه لطفي بهم ميكني

all in favour of bobby coolidge .
همه به نفع بابي کوليج .

see . you did me a favour last night .
ديشب تو بهم يک خوبي کردي .

and show not favour, seeking wordly gain!
بذل و بخشش برای این مکن که افزون‌طلبی کنی. (بلکه برای رضای خدا احسان و صدقه و بذل و بخشش کن). [[«لا تَمْنُنْ»: عطاء مکن. (مَنّ) در اینجا به معنی انعام و اعطاء است (نگا: ص / 39). «تَسْتَکْثِرُ»: افزون می‌خواهی. بیشتر می‌طلبی. فاعل آن ضمیر مستتر (انت) است. جمله فعل و فاعل، حال است. مراد این است که احسانگر برای این ندهد تا بیشتر بگیرد و افزون‌طلبی کند (نگا: روم / 39).]]

can i ask you a favour well , you can ask .
ميتونم ازتون يک چيزي بخوام خوب ، بله ميتوني .

do you think you could do me a favour .
فكر ميكني ميتوني براي من يک كاري بكني .

certainly, we have done you a favour another time,
و بی تردید یک بار دیگر هم به تو احسان کردیم.

she thought she was making you a favour , right .
رامونا فکر کرد که داره به تو لطف ميکنه .

and indeed, another time, already we have shown thee favour,
ما (پیش از این) بار دیگری بر تو منّت نهاده‌ایم (و بدون تقاضا و درخواست تو، تو را مشمول عنایت خود قرار داده‌ایم). [[«مَنَنَّا عَلَیْکَ»: در حق تو انعام و احسان کرده‌ایم.]]

that is god's favour. sufficient is god's infinite knowledge.
اين تفضّل از جانب خداست و آگاهى خدا كفايت مى‌كند

* "a favour" (1898)* "off" (1899), manchester art gallery.
* "a favour" (1898)* "off" (1899), manchester art gallery.

fortune favours the bold
ثروت از جسور تر است