Results for for one thing translation from English to Persian

for one thing,
، بخاطر يه چيز

patience , for one thing .
صبر کردن ، براي هر چيزي .

i live for one thing: .
من براي يک چيز زنده هستم .

just one thing...
فقط يه چيزي

but one thing!
بجز يكي از اونها رو

to ask you for one thing .
يک چيز را از شما ميخوام .

one thing i know .
من يک چيز را ميدونم .

when you wait so long for one thing .
چند وقته كه منتظر اين لحظه هستي .

one thing bothers me .
يک چيز من را رنج ميده .

care for one .
امتحان ميکني .

...for one thing is to see your majesty,
اول اينكه شما رو ببينم

for one thing, i just do not do uniforms.
یکی به این دلیل که من اونیفرم ندارم.

for one last kiss .
آخرين بوس را بده ديگه .

cortexiphan, for one.
مثلا همين کورتکسيفان

then you are meant for one more thing: deletion .
پس براي تو فقط يک كار ديگه مونده: نابود شدن .

for one thing, he's almost seven feet tall.
اولاً، او تقریباً ۲۱۳ سانتيمتر است.

except for one thing . im going to los angeles .
فقط يک چيزي اشتباهه من دارم ميرم لس آنجلس .

a sentinel . a killing machine designed for one thing .
يه قراول . يک ماشين مرگ كه . فقط براي يك چيز ساخته شده .

well , for one thing , ive only known her for six weeks .
خب ، اول از همه من فقط 6 هفته هست که اونو ميشناسم .

even if only for one day
حتی اگر شده فقط برای یک روز