Results for fragile translation from English to Persian

fragile .
لطيف .

a fragile peace .
صلحی شکننده .

relationships are so fragile.
دوستي رابطه خيلي شكننده ايه

lifes a fragile thing .
زندگي خيلي بي ارزشه .

its cryptogammic soil . very fragile .
اين خاک خزه داره خيلي شکننده است يک جاي پا قرنها طول ميکشه که ترميم بشه .

it's not fragile material.
نه، شكستني نبود

logans mind is still fragile .
ذهن لوگان هنوز آسيب پذيره .

isn't it fragile gift inside?
چيز شكستني كه داخل نبود؟

but they are also fragile and vulnerable.
سلطانی،پوری،دانشنامه کتابداری و اطلاع رسانی

be careful with that . thats fragile .
مراقب اون باش شكستنيه .

and it's a very fragile entity.
و این ساختاری بسیار شکننده است

for my world is as forbidden as it is fragile .
كه دنياي من يك دنياي ممنوعه است ، شكننده .

(this is one form of the fragile base class problem.
(این یک فرم از مشکل کلاس پایه شکننده‌است.).

these are limited edition, fragile, pieces of art!
اینها نسخه های محدود ، شکستنی وآثار هنری هستند!

in her job she was used to dealing with actors’ fragile egos.
اقتصاد همچنان بسیار شکننده است

* "fragile ou le panier d'œufs", flammarion, 1950.
* "fragile ou le panier d'œufs", flammarion, 1950.

we send the severed bodies and the fragile hearts back to xerxes feet .
ما سرهاي جدا شده و قلب هاي پار پاره را .

the rabbis describe this as being like a king who has a beautiful, fragile glass bowl.
خاخامان، این را به عنوانِ یک شاهی توصیف میکنند که داراي یک کاسة شیشه اي زیبا و لطیف است.

the senses aren't fragile. and if they were, we wouldn't be here.
حواس شکننده و نامطمئن نیستن. اگر این طور بودن ما الان اینجا نبودیم.

it's as though we're using them to support our fragile sense of self.
انگار که ما داریم از اونها به عنوان چیزهایی برای پشتیبانی از حس شکننده خودمون استفاده میکنیم. انگار که ما داریم از اونها به عنوان چیزهایی برای پشتیبانی از حس شکننده خودمون استفاده میکنیم.