Results for frankly translation from English to Persian

frankly .
جوانمردانه .

lord frankly...
عاليجناب فرنك لي...

frankly , yes .
نااميد کننده ست .

and frankly , sir , .
بي پرده بگم ، قربان .

frankly , i doubt it .
راستش ، شک دارم .

quite frankly , cleric , .
كاملأ خوبه ، راهب .

frankly i received it too.
راستش رو بخواهي من هم چنين نامه اي دريافت كردم

but , frankly , this is embarrassing .
ولي صراحتا عرض کنم . اين موضوع ناراحت کننده ـست .

frankly, i'm the 4th son.
خوب،راستش، من چهارمين پسر هستم

frankly, guard wanggoo came by.
راستش، محافظ وانگ گو اومد اينجا

creating a wave which , frankly , .
و شما موج هايي ساختيد که ، رک و صريح .

and i didn't want one, frankly.
و من هم خب راستش نمی خواستم داشته باشم.

frankly we wanted to see you, sir
راستش رو بخواهيد ما مي خواستيم شما رو ببينيم

frankly , ever had an encounter before .
رك و پوست كننده ، اصلا هرگز قبلا يك دكه روزنامه داشت .

frankly, i don't quite get you.
ولت نميکنم

frankly, i don't give a damn. stop.
صادقانه بگم، اصلا برام مهم نيست بس کن

and if they pass on that , quite frankly , .
و اگر موفق بشن ، صراحتا شایسته اسپوتنیکن .

but frankly , l found it rather elementary .
ولي رک بگم به نظرم خيلي مقدماتي بود .

and , frankly , i dont give a shit . no offence .
، و روراست بگم ، اهميتي هم نميدم . قصد توهين ندارم .

frankly, when i ordered to arrest dr. giroo,
وقتي دستور دستگيري دکتر گيرو رو دادم