Results for human flesh translation from English to Persian

flesh .
بشر .

human tissue. flesh and bone.
بافت بدن. گوشت و استخوان

all flesh decays .
تمامي اجسام از بين ميروند .

bag of flesh . no .
موجود زشت بي مصرف .

a pound of flesh .
يك پوند گوشت بدن .

my spirit , my flesh .
روحم را ، تنم را .

and it burns the flesh.
آن آتش بر آدمیان رو نماید (و خرمن گنهکاران را به باد دهد).

will strip-off the flesh
بركننده پوست سر- يا همه تن-،

see how the flesh is ripped
ببين چطوري گوشتش کنده شده و برآمدگي ها رو ببين

its not flesh were selling here .
ما اينجا جسم را نمي‌فروشيم .

only flesh . merchant of venice .
فقط گوشت خالص از كتابتجارت در ونيز .

daddy wants to see some flesh .
بابايي ميخواد يک خورده گوشت ببينه .

a bribe of the flesh , gentlemen , .
يک رشوه شهوت ، آقايان .

eating his flesh and sucking his bone , .
گوشتش را ميخورد و استخوانش را ميمكيد .

sword and boone and flesh and blood .
شمشير و استخوان و گوشت و خون .

theres no flesh covering his bones , eric .
هيچ گوشتي روي استخوان اون نيست ، اريک .

finally the flesh reflects the madness within .
بالاخره حیوانیت با دیوانگی همسنگ میشه .

finally , the flesh reflects the madness within .
سرانجام ، دردسر با . ديوونگي همراه ميشه .

his gaze pierces cloud , shadow , earth and flesh .
نگاهش در ابر ، سايه . زمين و جسم رخنه ميکنه .

the world of flesh flies (diptera: sarcophagidae).
the world of flesh flies (diptera: sarcophagidae).