Results for i try to be on time in formal occ... translation from English to Persian

i try to be .
سعي ميكنم بشم .

i try to be a good man.
.من مرد خوبي هستم پدر -

and i will try to be normal .
و من سعي ميکنم که عادي باشم .

be on time . bye .
سر وقت بيا . خداحافظ .

and do be on time .
هميشه کارها را سر وقت انجام بده .

i volunteered to be on the firing squad,
. من داوطلب شدم که يکي از تيراندازان جوخه اعدام باشم

i try to trust him.
من سعی می کنم بهش اعتماد کنم

if you want to be on time, you must leave now.
اگر مي خواهيد به موقع برسيد بايد الان راه بيفتيد

"try" to be funny?
مسخره بازي ؟

dont be sorry . be on time .
متاسف نباش دقيق باش .

okay , good . because i told chaz cherry wed be on time .
خوب ، من به چز چري قول دادم که سر وقت مييايم .

and that's what i try to do.
و من همیشه تلاش کرده ام که چنین کنم.

but i try to walk through life like this.
اما من خودم سعی کردم که اینجوری زندگی کنم

i try to forget everything, i'll concentrate on my thing.
من سعی میکنم همه چیز را فراموش کنممن روی کارهای خودم تمرکز میکنم

and i try to figure out how that works.
و تلاش من این است که پی ببرم این سیستم چگونه کار می کند.

but one of us needs to be on that plane .
ولي يکي از ما بايد . توي هواپيما باشه .

i try to refine them down to very simple forms.
سعی میکنم که آنها را به فرمهای بسیار ساده تجزیه کنم. سعی میکنم که آنها را به فرمهای بسیار ساده تجزیه کنم.

how did you come to be on this island, danielle?
چطور شد که به اين جزيره اومدي ، دانيله ؟

and how did you come to be on this island, danielle?
و چه جوري به اين جزيره اومدي ، دانيله ؟

hey , youre amazing . do you want to be on our judo team .
هي ، تو فوق العاده اي ميخواي به تيم جودوي ما ملحق بشي .